کد خبر: 507 | تاریخ انتشار:24 مارس 2014 | نویسنده: علیرضا شوکتی
تهیه ۶۰ گزارش و خبر از مکانهای ناشناخته کشور برای معرفی در ایام عید و ۸ گزارش تصویری از جاذبه های گردشگری ایران در مدت ۲۰ روز مانده به عید نوروز ، وظیفه ای سخت و زمانبر بود که مدیر اخبار برایم تکلیف کرده بود و باید تا قبل از سال نو تحویل می دادم.
این بود که پیش دوستان و عزیزانی که قول داده بودم از مراسم چهار شنبه سوری و خرید شب عید در تالش و چوبر و آستارا گزارش تهیه کرده و در کنارشان باشم، شرمنده شدم.
اما روز دوم عید ساعت ۲ بعد از ظهر باشگاه خبرنگاران را به مقصد شمال ترک کردم. خیابان ولیعصر خلوت ترین روزهای سال را تجربه می کرد شاید من و یکی دو نفر دیگر که با حد اکثر سرعت اتوبان همت را به سمت غرب می راندیم تنها بازماندگان از سفر نوروزی بودیم. جاده شمال هم تقریبا خلوت بود به همین خاطر ساعت ۶ عصر رسیدم تالش.
در میدان ورودی تالش سفره هفت سین بزرگی چیده بودند که مسافران و افراد مخلی در کنار آن عکس یادگاری می گرفتند . شهر شور و حال عید را داشت و دید و بازدید تقریبا براه بود. اما نه بمانند سالهای گذشته!
البته ایام فاطمیه هم در این آیین باستانی ایرانیان بی تاثیر نبوده چرا که بیشتر sms های نوروزی امسال هم آمیخته با شعایر مذهبی و فاطمی بود. نصف روز برای بازدید از تالش و مردمان خونگرمش کافی نبود اما زمان خیلی کم بود باید به چوبر هم می رسیدم.
خیلی از دوستانی که در دسترس بودند با تلفن هماهنگ کرده و بیرون کنار جاده دیدمشان و آنهایی که امکان داشت به منزلشان رفته و دیداری تازه کردیم.
علیرضا دبیری یکی از مخاطبان جدید سایت چوبر که پیشنهادات خوبی هم برای ارتقاء سایت ارایه کرده بود عید امسال را با طعم کنکور می گذراند. همچنین نسیم و نگین رحیم نیا و سایر آینده سازان پشت کنکوری که برای تک تک این عزیزان آرزوی موفقیت دارم. دیدار با خانواده های شوکتی ،خادمی، عبادپور، نعمتی ،رحیم نیا، کوچکی و غلامی خاطرات روزهای عید نوروز دهه ۶۰ را دوباره برایم زنده کرد. چیدن سفره های رنگارنگ هفت سین با شکلات (تافی کره ایی)، دید و بازدید دسته جمعی و شور و حال بچه ها در حیاط و کوچه پس کوچه های چوبر بهمراه صدای ترقه هایی که زمین تا آسمان با صدای نارنجک و بمب های دست ساز بچه های تهران تفاوت داشت ،رشته های باریک خاطرات کودکانه ام را بلندتر و طولانی تر کرد.
آن موقع که عید می شد “پوستنک” ، “کارپت”و گوگرد کبریتهای آشپزخانه بود که سر و صدای عید را در می آورد. و تخم مرغ بازی سنت و رسم بازی دیرینه کودکان و نوجوانا و حتی جوانان چوبر!!!
بیاد آنروزها که خیلی ها هم دور نیست و وجود و حضور خیلی ها جشن نوروزمان را پررنگ تر می کرد، سریع دور و اطراف چوبر سری زدم و برای رفته گان فاتحه و برای زنده گان سالی سرشار از سلامتی و موفقیت و شادمانی از خدا آرزو کردم.
چوبر هم بمانند هرسال کمی تغییر کرده بود.
برخی به دنیا امده و برخی هم از دنیا رفته بودند. از جمله افرادی که نزدیک عید ار دنیا رفتند (شوری فیروزنیا – خانم پروایی – خانم دشتی پور -آقای شکوری – خانم شریفی ) که از همین جا به خانواده های محترم این عزیزان تسلیت عرض می نمایم.
آنچه مهندس غلامی از پیشرفت فنی عمرانی چوبر گفت بسیار خوشحال کننده بود از جمله احداث میدان چوبر ، احداث و تجهیز پارک کودک و… که همگی برای پیشرفت و جذب توریست در شهر ساحلی چوبر بسیار تاثیر گذار خواهد بود. (گزارش و تصاویر زیبایی از چوبر تهیه کرده ام که متعاقبا در همین سایت و سایت صدا و سیما منتشر خواهیم کرد.)
متاسفانه فرصت نشد شهردار و اعضای شورای شهر را ببینم. وقتی هم با رئیس شورا تماس گرفتم وی به دلیل کسالت بستری بود و امکان دیدار نا میسر!
تنها ۴ ساعت بعد از ظهر را برای دیدار از آستارا ، شهری رویایی با دنیایی از خاطره زمان داشتم .
دیدار با اکبر اکسیر ، تقی سهراب نژاد ، ساسان علی نیا،اسفندیار شوکتی، منصور شوکتی ، سینا و علی شوکتی ،اسماعیل اسدی ، مهندس نعمتی ، دکتر اسدپور و از همه مهمتر بابک شیرزاد و خانواده محترم که در دوران ۴ ساله دبیرستان پشتیبان و مشوق من برای پیشرفت بوده و زحمات زیادی برایم کشیده اند، جزئی از برنامه های دیدار عید نوروزم بود که در این مدت زمان اندک فقط سعادت دیدار با برخی از آنها را یافتم.
در این مدت اندک گزارشی هم با عنوان ” شهری رنگارنگ با بامهای سفالی ” از آستا را تهیه و منتشر کردم.
اما از انجا که دوستان و عزیزانم در دید و بازدید عید بودند و امکان دیدار میسر نبود، بیاد خاطرات قدیم اندکی با دریا خلوت کردم و از همانجا عازم تهران شدم.