به گزارش سایت شهر ساحلی چوبر ، در دورترین نقطه از ارتفاعات تالش در سرزمینی بنام ” بیلی ” زندگی می کند که نه همسایه ایی دارد و نه جاده و راهی که حداقل با رهگذری لحظه ایی همکلام شود. از ۷ صبح تا ۷ شب بیدار است و در حال فعالیت . کره ، پنیر ،سر شیر و انواع مواد غذایی را در محوطه حیاط در اندشت خود تهیه می کند که بخشی را همسرش به شهر برده و با فروش آن مایحتاج لازم را برای خانه تهیه می کنند ، بخشی هم آذوقه روزگار تنهایی شان می شود.
بطور اتفاقی در گذر از مسیر ها و مکانهای ناشناخته تالش با خانواده ایی آشنا شدم که ۵۰ سال از عمرشان را در دل طبیعت و به تنهایی سپری کرده بودند. آنجا نه از دود و ترافیک و نه از های و هوی شهر ها خبری بود. خلوت بود و بکر . جاده صعب العبوری داشت که فقط تابستانها می توان از آن گذشت. اما تا دلتان بخواهد آرامش داشت و آزادی در طبیعتی دست نخورده با رودخانه ایی زلال و خنک که انگار از فریزر سر ریز شده است.
اگر می گویم خنک واقعا خنک بود چون بیش از ۲ دقیقه، پا برهنه تو آب دوام نمی آوری و وقتی هندوانه را در داخل رودخانه گذاشتیم ، موقع خوردن آنقدر خنک بود که انگار از فریزر در آورده باشی .
جاده خاکی و بسیار باریک بود که حتی بنظرم یکطرفه بود چون در طول مسیر یک ماشین بیشتر نمی توانست تردد کند.
از در و دروازه و زنگ آیفون خبری نبود. محوطه خود را با چند چوب بلند محدود کرده بودند و گیاهان خودرو در اطراف پرچین حصاری محکم برایش به حساب می آمد چون گاو و گوساله ها به هیچ وجه نمی توانستند از آن عبور کنند و همین برایشان کافی بود.
وقتی مهمانی برای ” گل تمام ” می آید انگار تمام دنیا را بهش داده اند . با آن صمیمیت و مهربانی خیره کننده خود مشتاقانه ما را به خانه اش دعوت می کند.
خانه ایی در دل جنگل که هیچ همسایه هم در آن اطراف نیست.
تنها همسایه ایی که شاید روزگاری همدم تنهایی های این زوج با وفا بود ، سالهاست از آنجا کوچ کرده اند و رفته اند به مناطق کوهپایه ایی . تنها همدم او شوهرش است که او هم بیشتر وقتها در باغ یا جنگل مشغول کار است. می گوید حالا تنها همسایه اش خداست که در تنهایی خود به راز ونیاز با او مشغول می شود…
اینجا گوشه ایی از خانه متروکه نیست ، آشپزخانه ” گل تمام ” است که برایش خیلی شلوغ و پر از ظرف و ظروف است. می گوید : بیشتر وقتش در این آشپز خانه می گذرد. یا در حال پخت و پز است یا در حال تهیه پنیر و کره و ریسه کردن سیر و پیاز …
گل تمام ، دوغ و مایعات تولیدی آشپزخانه خود را در این دبه ها جمع کرده و شور و پنیر خود را در پوست دباغی از سقف آویزان کرده تا خوب عمل بیایند.
به قول بعضی ها از هر دست این پیرزن تنها و مهربان هنر می بارد چرا که او به غیر از تولید مایحتاج خانواده ، از فرصت های باقیماند برای بروز هنر خود استفاده می کند. شالها و جورابهای پشمینه گل تمام در فصل زمستان که با هنرمندی تمام بافته می شود ، جان کوه نشینان را می خرد. شالهایی که تمام مواد اولیه آنرا هم خود گل تمام تهیه و تولید می کند.
دنیای گل تمام دنیای دیگریست ! نه از قیمت پورشه خبر دارد و نه از قیمت زمین و خانه در ولنجک و نیاوران و شهرک غرب !
او دنیای آرامی دارد که فقط خدا را می شناسد و به آن دل بسته است.او نه دکتر فلانی را می شناسد نه مهندس فلانی را که با سمت و پست و مقامشان فخر بفروشند. او دنیای آرامی دارد که شاید ثروتنمندترین مردمان دنیا هم ندارند. او نیازی به استخر و سونا و جکوزی و دستگاههای عجیب غریب تصفیه هوا ندارد، چون متبوع ترین و سالم ترین هوا را در دل طبیعت استشمام می کند . او در فکر “ویترین دور طلای ورساچی” یا فرش و مبل های آنچنانی نیست،رخت و لباس او به چند دست تشک و لحاف ساده ختم می شود که در پشت سرش معلوم است. دیگر نیازی به تخت خواب اصل ایتالیا یا استقبال ترکیه نیست چرا که همان آرامش مصنوعنی که برخی ها بروری تخت و مبل های لوکس و میلیونی به زحمت بدست می آورند ، او با سر نهادن بر همان بالشت رنگ و رو رفته اش به راحتی بدست می آورد…
***************************
مهمانی گل تمام زود تمام می شود چون این مهمان فضول و عجولش یا در حال عکس گرفتن است و یا در حال سیم جین کردن و سوال پرسیدن !
گل تمام وقتی می فهمد می خواهم بروم. هیچ نمی گوید اما می دانم در آن غروب بعد از ظهر تابستانی بد جور دلش گرفته و با زبان بی زبانی می خواهد بیشتر پیشش بمانم تا تنهایی اش را پر کنم. حتی حاظر است تا ساعتها سوال پیچش کنم و عکس بگیرم اما ترکش نکنم…
وقتی اصرار من بر رفتن را می بیند که تا فردا باید به تهران برسم، با لبخندی مهربان و کمی هم خجالت می پرسد تهران کجاست؟ … خارج از مملکت ماست نه؟…
…. من راه می افتم و گل تمام از چارچوب پنجره آبی رنگ خانه کاه گلی خود، با دلی گرفته غروب یکی دیگر از روزهای تنهایی اش را می نگرد….
عالی بود…
الهی ….
این مامان کیه؟؟؟
چقد نازه. مرسی از متن زیبایت آقای شوکتی. واقعا جالب بود . فک کنم یکی از جذاب ترین مطالبی بود که تو این سایت تا بحال خوانده ام.
منم دلم گرفت کاش می دونستم کجاست. کمکش می کردم.
خیلی عالی بود….
لذت بردم عالی بود برادر. عین سریال تلویزیونی نوشتی. خیلی جذاب بود.
خوشم میاد که همش از آدمهای مطرح نمی نویسی. از کوه نشین و بازاری و معلم و مغازه دار هم می نویسی.
شیوه درستی است. لطفا تغییرش نده آقا شوکتی، اینجوری همه سایت رو متعلق به خودشون می دونند. و از خواندن مطالبش مثل من لذت می برند.
من خیلی لذت بردم و خودم را همانجا حس کردم.
از این گزارشها بیشتر بنویس آقا شوکتی.
چقدر زیبا. و با احساس نوشتید. جالب بود و خواندنی. خدا کمکش کنه
سلام بر شما خبرنگاران و وبلاگ نویسان گرامی
صبح وقت پاییزی تان به خیر
من هر روز صبح که وارد محل کارم می شوم. ول این سایت را باز می کنم تا جدیدترین مطالب مربوط به چوبررا بخونم. دلم می خواد مطالب زیاد و به روز باشد. چون قبل از روزنامه من این سایت را می خوانم. نمی دانم چرا کم کم مطلب می گذارید. اما براستی که مطالب پر بار و قشنگی می گذارید.
این پیرزن که اشک منو در آورد. یاد مادر خودم افتادم.
من تمام نظرات جدید مخاطبان سایت را هم می خوانم. خیلی دوست دارم با مهناز مصاحبه کنید . فکر کنم یک همشهری با جراتی هست که با هیچ کس تعارف ندارد و راحت حرفهایش را می زند. حتما با او مصاحبه کنید.
من در مورد آقای شوکتی هم شنیده ام . هرچند این همشهری و افتخار شهرمان را از نزدیک ندیده ام اما چند روز پیش تو تلویزیون دیدم و بسیار احساس غرور کردم برای چوبر و چوبریها.. با اون هم مصاحبه ایی در مورد چوبر بکنید.
اصلان تمام عوامل سایت و طریقه انتشار مطالب را برای مخاطبان توضیح دهید. در مورد همکاران سایت و اینکه اینها چقدر می گیرند و بیمه هستند یا نه. با آقای دبیری. حورا صالحی،فوتبالیستهای چوبر عکاسان سایت بپرسید و اینکه این سایت وابسته به کجاست و هزینه هاش از کجا تامین میشه.
اگر جسارت نباشه دوست دارم بدونم . لطفا پاسخ مرا بدهید.
می خواهم بدونم الان که این نظرم تایید یا شاید هم پاک شود چه کسی تصمیم کیرنده است. شوکتی کجای کار است. دبیری و بقیه عوامل گونه اعمال نظر می کنند در مورد مطالب یا نظر مخاطبان. صاحب امتیاز سایت چه کسی یا چه ارگانی است. اصلا یک کلام این سایت از کجا آب می خورد.
فضولی مرا ببخشید من چون این سایت را خیلی دوست دارم و مطالبش را هر روز پیگیری می کنم دوست دارم به تمام سوالات ذهنی ام پاسخ داده شود.
و یک انتقاد
آقای شوکتی یک تلفن معرفی کرده ان اما من دو بار تماس گرفتم که جواب ندادند. چطور می توانم با خودشون صحبت کنم؟
بسیار عالی بود واقعا خیلی خیلی خوب بود دستتون دردنکنه ک یادی از مردمان دورافتاده در دیار تالش میکنید
بنظره من این مردم با معرفترین ادم ها هستن و بسیار مهمان نواز ک ایشالا ماهم از نزدیک می بینمشون
ممنون آقای شوکتی بخاطر کار جذابتان ولی کم کم چوبر ما هم داره به درکه، ولنجک، تجریش تبدیل میشه چون ما تازگی ها شنیدیم یک مغازه تو بازار چوبر معامله شده به بهای متری ۵ میلیون !!!!!!
سلام عمو دستت درد نکنه که این تصویر زیبا را اینجا گذاشتی اشک مادرم را در اوردی واقعا سپاسگزارم