در انتهای چوبر از سمت شمال، وقتی که آسفالت و جاده و دیوار و همه چی تمام می شود، سه خانوار زندگی می کنند . شوکتی ها ، شریفی ها و غلامی ها، که من آنجا را ” نظام آباد ” می خوانم . چرا که تا بیست سال پیش یک انسان بزرگی در آنجا زندگی می کرد بنام مرحوم “نظام اصلانپور” ! فکر نمی کنم جز انگشت شماری از مردم، آنهم همسایه های قدیمی و نوه های دختری اش که حتی او را ندیده اند بشناسند. اما من او را اندازه تمام مردم شهرم می شناسم. او مرد بزرگی بود. مردی که در دنیای خود کمتر از امیر کبیر نبود. و هر آنچه لازم بود برای آبادانی آن محله انجام داد. در بهبوحه جنگ که کسی صدای آدم را نمی شنید او در تلاش برای روشنایی محله بود.تا اینکه با هزاران زحمت برق را به آنجا کشید. محله فاقد راه ماشین رو بود وی راه را هم کشید و امروزه خیلی از گردشگران با ماشین تا وسط های جنگل های سرسبز چوبر می روند و بدون اینکه مدیون کسی باشند از طبیعت سرسبز شمال لذت می برند. وی همان بیست سال پیش به رحمت خدا رفت و من به احترام آن مرد بزرگ آنجا را نظام آباد می نامم تا یادش همیشه سبز بماند.
در تصویر بایرام علی شریفی داماد وی و رجب شوکتی همسایه قدیمی اش را می بینید که پس از تفریح از باغ بر می گردند.
شهید رستمعلی شوکتی دومین شهید چوبر و عموی من بود. من به سختی او را بیاد می آورم .شاید دو سالم بود نمی دانم مثل خواب و رویا او را بیاد می آورم. اما می دانم خیلی مهربان بود. آخرین بار که عازم جبهه می شد با مهربانی خاصی بغلم کرد و یک تافی کره ایی قدیمی که بنظرم تنها شکلات آن روز ها بود به من داد و لپم را کشید و از همه خداحافظی کرد و رفت… تو رویای کودکانه قلبا” خیلی دوست داشتم بازم ببینمش و محکم بغلش کنم. اما هیچوقت برنگشت و تا امروز هیچ یک از اطرافیانم هم متوجه دل تنگی کودکانه من نشدند…. هنوز هم یادم می افته بغضم می گیره اما اون خیلی وقته رفته…خیلی… روحش شاد و یادش گرامی…
سبکبالان زنده یاد :
ایرج زردپور ، رستمعلی شوکتی ، احمد عزتی ، عطاکشی امیری ، بهرام بی نیاز و …
اگر گذرت به بالا محله چوبر افتاده باشد حتما این بقعه را می شناسی!
اگر هنوز از منتهی الیه چوبر که در ابتدای گزارش گفتم ، بر نگشته اید ، همونجا بایستید. انتهای آسفالت در خیابان شهید شوکتی ، محله ایی هست که تقریبا همه با هم فامیلند. یا برادرند ، یا پسر عمو یا همسایه که بعدها با هم فامیل شدند.و اگر می بینید اسم فامیلیشان یکی نیست بخاطر نایکنواختی ثبت احوال آن زمان بوده که هر کس هر نسبت فامیلی می خواست برایش می نوشتند. درست مثل فیسبوک الان ما که هرکسی ۱۰ تا اسم و شخصیت مجازی دارد…
اما در کل چون جد ساکنان این محله به مرحوم احد می رسد که تنها ساکن آن محله بوده به همین دلیل آنجا را ” احدی محله ” می گویند.
” حاج سلمان عسگری ” یکی از قدیمی های این محله است که روزگاری در خیر و شر محله نقش پررنگی داشت اما متاسفانه مدتی است در بستر بیماری افتاده و به زحمت صحبت می کند. برای سلامتی و شفای این مرد بزرگ از دل دعایی بکنیم…
اما چند نفر از چوبریها در این محله عجیب و غریب که همه خونه ها بهم چسبیده اند، زندگی می کنند. می دانید کجاست؟؟؟؟… نه نه سائوپائولو برزیل نیست، همین جا ایرانه….
و این مرد کسی نیست جز معرفت شریفی. مرد خنده رو و مهربانی که خیلی زود موهای سرش سفید شد.
سالهای سال بود ندیده بودمش و فکر می کردم او همچنان جوان است… اما دنیا چقدر زود دیر می شود…
اسم اینجا را نمی نویسم چون آنهایی که روزگارشان اینجا گذشته ، خوب بخاطر دارند…
صدای هی هی “پاشا” ، بوب بی شانه به سر ، عصای قرمز و عینک ته استکانی مرحوم غلام قلی پرور و…
شما “ایبی عمی” را نمی شناسید!! می شناسید؟؟؟؟ پس اینجا را هم باید بشناسید!!
عاشورای امسال در بالا محله چوبر
آقای دوستگانی یکی از قدیمی های چوبر است که در جوانی جزو تفنگداران یونس خان آقاجانی بوده و خاطرات جالب و شیرینی از آن دوران دارد…
دنیای آرام حسنعلی طوطی در کنار این بخاری هیزمی می گذرد.
مردی آرام و مهربان که وقتی من دنبال قدیمی های چوبر برای تکمیل تحقیقات گذشته چوبر می گشتم ، آقای خرم لازم او را به من معرفی کرد. انصافا وی کتاب نانوشته گذشته چوبر است.
حاج شکور حسن پور ، گنجینه ایی از ناگفته های تاریخ چوبر !
با او که همنشین شوی، گذشت ساعتها را متوجه نخواهی شد …
هنرمندی بزرگ و کارگردانی توانا و دوست داشتنی ” سیروس مقدم “
پس از موفقیت سریال پایتخت ۱ و۲ او قصد دارد سریال پایتخت ۳ را برای نورور امسال بسازد…